حسن عباسی
بررسی ترمینولوژیکال باور فرهنگی جایزه صلح نوبل در میان فارسیزبانان
«باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا، کاندیدای دریافت جایزه صلح نوبل، برای
دریافت آن وارد اسلو پایتخت نروژ شد.» این خبری است که در اغلب رسانههای
جهان منعکس شد. واکنش مخالفان قابل پیشبینی بود، بویژه چند روز پیش از
انعکاس خبر اعزام 30 هزار نیروی نظامی دیگر به افغانستان...
حسن عباسی
بررسی ترمینولوژیکال باور فرهنگی جایزه صلح نوبل در میان فارسیزبانان
«باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا، کاندیدای دریافت جایزه صلح نوبل، برای
دریافت آن وارد اسلو پایتخت نروژ شد.» این خبری است که در اغلب رسانههای
جهان منعکس شد. واکنش مخالفان قابل پیشبینی بود، بویژه چند روز پیش از
انعکاس خبر اعزام 30 هزار نیروی نظامی دیگر به افغانستان. اینکه چگونه
جنگطلبی همچون اوباما که نه تنها به اشغال عراق و افغانستان- باوجود
ادعای خود در نطقهای انتخابات ریاستجمهوری- پایان نداده، بلکه به تعداد
نیروها نیز افزوده است، میتواند برنده جایزه «صلح» بینالمللی شناخته
شود، اما این نکته، همه مسأله نیست. اگر رویکردی مفهوم شناختی به جایزه
صلح نوبل اعمال شود، آنگاه نتایج هستیشناختی و معرفتشناختی آن در فرهنگ
عمومی و ژورنالیستی فارسیزبانان دگرگون میشود؛ موضوعی که به مراتب از
اعطای چنین جایزهای به اوباما یا هرکس دیگری مهمتر است.
در عنوان جایزه صلح نوبل، واژه «صلح» بار قدسی جمله را به دوش میکشد:
صلح! در واقع واژه غربی Peace در جایزه نوبل، به صلح ترجمه شده است. واژه
Peace در مقابل War قرار دارد که در زبان فارسی به «جنگ» ترجمه میشود.
خب! آیا به نسبت تقابل War و Peace آیا «جنگ» هم در مقابل «صلح» است؟!
در فرهنگ ایرانیان، واژه فارسی جنگ در برابر مفهوم عربی صلح قرار گرفته که یک «برابرگذاری» نارسای مفهومی است. ریشه این برابرگذاری را باید در ادبیات دورههای گذشته ایران جستوجو کرد. مولوی در ابتدای دفتر ششم مثنوی، جنگ فارسی را مقابل صلح عربی قرار داده است. این رویه تا به امروز از سوی نامداران و فرهیختگان بسیاری تکرار شده است تا جایی که اکنون در فرهنگ عمومی ایرانی، مفهوم جنگ و صلح یک باور قطعی است.
صلح و فساد
«صلح» روبهروی جنگ نیست، بلکه مقابل «فساد» است. صلح و فساد، اصلاح و
افساد، مصلح و مفسد، صالح و فاسد و مصلحت و مفسدت، نمونههایی از این
قطببندی مفهومی هستند که هیچ ارتباط منطقیای با جنگ ندارند.
در واقع اگر جنگ فارسی به جای فساد در زبان عربی بنشیند، آنگاه پرسش معرفتشناختی و هستیشناختی این خواهد بود که «آیا هر جنگی همان فساد است؟» مفهوم فساد عربی نزد فارسیزبانان به «گندیدن» شناخته میشود. فاسد یعنی گندیده، مفسد یعنی گندنده، افساد یعنی گنداندن و مفسدت یعنی گندایش.
جنگ و آشتی
واژه «جنگ» مقابل مفهوم فارسی «آشتی» است. اعراب نیز 2 مفهوم مشخص «حرب» و
«سلم» را استعمال میکنند. واژه «جنگ»، «حرب» و «War»، در برابر «آشتی»،
«سلم» و «Peace» قرار دارند که متاسفانه در افواه فارسیزبانان این 6
مفهوم به گونهای مخدوش بیان و فهم میشود. پرسشی که حائز اهمیت است اینکه
نسبت این 6 مفهوم با صلح و فساد چیست؟
آسیبشناسی مفهوم «جنگ و صلح»
بهکار بردن مفهوم جنگ و صلح، وقتی از حوزه ترمینولوژی به وادی متدولوژی و
روششناسی میرسد، مصیبت معرفتی حاصل از چنین خلط و خبطی را نشان میدهد.
بخش عمدهای از انحطاط اندیشه ایرانی، محصول سوءفهمی است که بر اثر
ترجمههای ناروا و نامناسب مفاهیم 3 حوزه فرهنگی فارسی، عربی و غربی در
میان ایرانیان پدیده آمده است. آسیبشناسی مفهوم جنگ و صلح، نمونه بارز
آسیبشناسی علوم انسانی در ایران، به عنوان بخشی از طرح جامع «آمایش
مفهومی» برای تولید علم بومی است.
جنگ روبهروی آشتی است و صلح مقابل فساد است. وقتی استنباط عمومی این بود که جنگ به معنی کاربرد حداکثری ستیزه و صلح به معنی کنار نهادن سلاح و پایان دادن ستیزه است، آنگاه مشکلات روششناختی بروز میکند: در فرهنگ عمومی، به کسی چون ماهاتما گاندی لقب صلحطلب و به کسی چون ارنستو چهگوآرا، عنوان جنگطلب داده میشود. تلقی این است که هر دو برای رهایی مردم خود از چنگ دشمنان عمل کردند اما یکی به روش صلح و دیگری به روش جنگ. خب! اکنون که مشخص شد صلح در برابر فساد است، پس روش عمل گاندی «مصلحانه» و روش عمل چهگوآرا «مفسدانه» است؟! این خلط و خبط درباره روش اقدام 2 امام معصوم شیعیان نیز در میان فارسیزبانان رایج است. در فرهنگ ایرانی باور این است که امام حسن(ع) با معاویه «صلح» و امام حسین(ع) با یزید «جنگ» کرد. اگر مبتنی بر ترمینولوژی صلح در برابر فساد، به متدولوژی عمل این دو امام معصوم پرداخته شود، آنگاه معادله این خواهد شد که «یکی صلح کرد و دیگری [العیاذبالله] فساد!». در واقع ترمینولوژی مفاهیم جنگ و صلح، نه درباره روششناسی معصومین(ع) صدق میکند و نه درباره متدولوژی غیرمعصومین همچون نسبت رویههای گاندی و چهگوآرا.
صلح، اعم از جنگ و آشتی است، کما اینکه فساد نیز اعم از جنگ و آشتی است. همه انبیا (ع) و همه ائمه(ع) یک نیت الهی بیشتر نداشتند و آن «اصلاح» وضع بشر و رهایی آنها از اوضاع فلاکتبار گرداب «فساد» بوده و درباره امام عصر(عج) هست. همه انبیا(ع) و ائمه(ع) «مصلح» بودند. حال در برخی شرایط، برای تحقق صلح و اصلاح، اقدام به «جنگ» و گاهی نیز برای صلح و اصلاح، مبادرت به «آشتی» میکردند.
پیامبر اسلام(ص) برای تحقق صلح و اصلاح گاهی درگیر جنگی چون بدر و احد میشدند و برخی مواقع نیز مبادرت به آشتی موسوم به «حدیبیه» میکردند. امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نیز به همین نسبت صلحطلب و اصلاحگرا بودند. امام حسین(ع) درباره قیام خود میفرمایند: « انی خرجت لطلب الاصلاح فی امت جدی» من برای اصلاح امت جدم خروج کردم. در واقع باوری همچون «صلح امام حسن(ع)» در برابر «جنگ امام حسین(ع)» غلط و نارواست و صحیح آن این است که امام حسن(ع) اصلاحطلب برای صلح اقدام به «قعود [نشستن]» کرد و امام حسین(ع) اصلاحطلب برای صلح اقدام به «قیام [برخاستن]» کرد. از این منظر، نفس عمل هر دو امام یکی بوده و آن صلح و اصلاح است اما رویه یکی- حسن(ع)- آشتی و رویه دیگری- حسین(ع)- جنگ بود. ضرورت آسیبشناسی مفهوم جنگ و صلح از 2 موضع مشخص خودنمایی میکند:
الف- ابتدا اینکه اکنون این قول در فرهنگ ایرانی پذیرفته است که جنگ در برابر صلح است و هر کس دست به اسلحه برد یا در نوشتار یا گفتاری برای دشمن رجز خواند، او جنگطلب و در مقابل، هر کس اسلحه را بر زمین نهاد و از در آشتی درآمد، او صلحطلب است. در این تلقی، جنگ مساوی فساد است و آشتی مساوی صلح. نتیجه جبری چنین برداشتی این است که اصل جهاد و قاعده دفاع که در آن به ناچار باید به کنش مسلحانه دست یازید نیز در زمره طیف مقابل صلح یعنی فساد دستهبندی میشود. حال آنکه دفاع، حق طبیعی هر موجود زنده و جهاد فی سبیلالله و همچنین مقاتله نیز در شرایط خاصی از احکام شریعت و متضمن عقل است و آنچه را عقل و شرع تضمین میکند، منطبق با صلح و اصلاح است نه فساد و افساد. از سوی دیگر، آیا کرنش در برابر دشمن و یکسره از در آشتی درآمدن منطبق با صلح و اصلاح است یا اینکه همان فساد است؟!
ب- دیگر اینکه در فرهنگ ایرانی، اکنون Reform معادل اصلاح و اصلاحات شناخته میشود. وقتی Form یا شکل هر پدیده، همچون مجسمهای که از خمیر ساخته شده، درهم کوبیده میشود و تندیس جدیدی به شکل دیگری ایجاد میشود، این فرآیند، رفرم (Reform) یا «بازریختیابی» خوانده میشود. اصلاح، اعم از Reform است. البته هر رفرمی اصلاح نیست، بلکه ممکن است افساد باشد، لذا اصلاح و افساد هر دو اعم از رفرم هستند. از سوی دیگر، بسیاری از کسانی که کنش خود را اصلاحات مینامند چه بسا- سهواً یا عمداً- در حال فساد باشند. قرآن کریم در آیات 11 و 12 سوره بقره میفرماید: چون به آنان گفته میشود در زمین فساد نکنید، میگویند ما مصلحیم. آگاه باشید که اینان مفسدند اما خود نمیدانند. لذا برای جلوگیری از اینکه هرکس عمل فاسد و مفسدانه خود را – که سهواً یا عمداً از او سر میزند- صلاح و اصلاح نام دهد، آسیبشناسی متدولوژیک مفاهیم خلط شده جنگ و صلح ضروری مینماید.
جایزه نوبل
مبتنی بر ترمینولوژی جنگ و صلح درباره انگیزه اعطای جایزه نوبل به باراک اوباما،
2 سناریو متصور است:
1- اعطا کنندگان جایزه نوبل، نه مفهوم صلح که واژه Peace را مدنظر دارند. Peace در اینجا به معنی آشتیجویی و نفی جنگجویی است. این تلقی موجب برآشفتن مردم در نقاط مختلف جهان شده است زیرا افکار عمومی، باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا را جنگجو یافته است نه آشتیجو.
2- با فرض اینکه در انبار ذخیره واژگان غربی مفاهیم صلح و فساد معادل داشته باشند، شاید اعطاکنندگان جایزه نوبل به باراک اوباما با آگاهی از جنگجویی رئیسجمهور آمریکا او را برگزیدهاند، چرا که میانگارند او به خاطر صلح و اصلاح در جهان اقدام به جنگافروزی میکند و چون صلح و اصلاح، اعم از جنگ و آشتی است، پس اهمیتی ندارد که او جنگسالار باشد یا آشتیجو! در این تلقی اما تعارض نه در جنگجو یا آشتیجو بودن رئیسجمهور آمریکا که در مصلح یا مفسد بودن او است.
آنجا که بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی امام راحل (ره) فرمود، «آمریکا ام الفساد» و «شیطان بزرگ» و «استکبار جهانی» است، نمیتوان تصور کرد که به یکباره امالفساد به امالصلاح تبدیل شود، ضمن اینکه از شیطان، عمل صالح متصور نیست و چون عمل شیطان فاسد است، از شیطان بزرگ نیز عمل فاسد بزرگ سر میزند. هرگاه کسی یا کشوری یا تمدنی روی زمین برای خود مقام استکباری قائل بود، این عمل او ذاتاً فساد بوده و او مفسد فیالارض است، هر چند او عمل خود را در قالب Reform به جهان عرضه کند و خود را اصلاحطلب بنامد. در فهرست برندگان نوبل نمیتوان افرادی چون وودرو ویلسون، هنری کیسینجر، انور سادات، مناخیم بگین، اسحاق رابین، شیمون پرز، جیمی کارتر و... را مصلح و اصلاحطلب نامید، لذا عنوان صحیح جایزه نوبل این است: جایزه آشتی نوبل، نه جایزه صلح نوبل! زیرا تاکنون هیچ مصلحی چنین جایزهای نگرفته و از دست مفسدان نخواهد گرفت.