تا سرمایهداری (سرمایه گرایی) هست، فیلم «پدرخوانده» به عنوان یک اثر کلاسیک و یک مانیفست ایدئولوژی کاپیتالیسم زنده است.
به گزارش خبرگزاری فارس، «حسن عباسی» در تازهترین شماره مجله دنیای تصویر گفتوگویی در مورد مافیا، کاپیتالیسم و «پدرخوانده» انجام داده است که مشروح آن به شرح زیر است...
* ساخت قسمت نخست «پدرخوانده» در اوایل دهه ۱۹۷۰ متأثر از چه شرایطی بود؟
یعنی آیا ساخت این فیلم یک تخیل صرف نسبت به پدیدهای بیزمان و بیمکان بود یا عوامل محیطی - اجتماعی در آن مؤثر بود؟
- فیلم «پدرخوانده»، در شرایطی ساخته شد که چهره مافیا در عرصه افکار
عمومی آمریکا به مرور از پشت نقاب خارج میشد. یکی از مافیاهای شناخته شده
آمریکا در این مبحث، همان شاخه «لاکوزانوسترا» مافیای ایتالیاست. همان
«لاکوزا نوسترا»، که به مرور در همه کشورهای لیبرال، شاخه مستقل یافت و از
فرانسه تا کره جنوبی و از ژاپن تا تایوان بسط پیدا کرد. برای نمونه در
ژاپن،با نام «یاکوزا» شناخته شد و پس از فیلم «پدرخوانده»، فیلم سینمایی
معروف «یاکوزا» نیز ساخته شد. در ادبیات سیاسی - اجتماعی آمریکا، مافیا
«یاکوزا نوسترا، به «سندیکای جنایت» معروف است.
* نسبت آمریکا با مافیا که اصالتاً پدیدهای ایتالیایی و لاتین است چگونه رقم خورد؟ آیا برای آن میتوان تاریخ مشخصی را متصور بود؟
- بله! ورود ایتالیاییها اهل سیسیل به آمریکا در قرن نوزدهم، سرآغاز
انتقال برخی قبیلههای سیسیلی به آمریکا بود. ایتالیاییهای کاتولیک در
سیسیل، نظام قبیلهای و تبارگرا
را به عنوان مؤلفه بقاء اجتماعی خود در انتقال از عصر فئودالیسم به عصر
کاپیتالیسم حفظ نمودند. مافیای سیسیل حاصل توجه به این مؤلفه بود. ارزش
قدرت اجتماعی خانواده پدرسالار، که در نسبت با قدرت سیاسی - اجتماعی مرکزی،
یعنی دولت، از اولویت جدی برای مردم سیسیل برخوردار بود، به مرور در فرهنگ
آنان نهادینه شد. قرن نوزدهم، قرن قدرتگیری دولت ملی مدرن مبتنی بر
ناسیونالیسم در جوامع غربی بود و این پدیده نو با معارضان گستردهای در
جوامع کاتولیک، ارتدوکس و پروتستان مواجه بود.
در ایتالیا، مافیا ارزشهای قدرت اجتماعی خانواده پدرسالار را به قدرت دولت
مقدم میشمرد، و در روسیه آن زمان، جریان آنارشیستها که یک سر آن به
تولستوی میرسید، نفی دولت را در نسبت با نهادهای شبه فئودالی، جستجو
میکردند. در دهه ۱۹۲۰ آمریکا که به رکود عظیم اقتصادی منتج شد، همگرایی
خانوادگی و واگرایی از دولت، در اداره حوزه فردی و عمومی خود، به اوج رسید.
در چنین شرایطی، شکلگیری خانوادههای جرم و جنایت، طبیعی به نظر میرسد.
مظهر گنگستریسم این دوره، «آل
کاپون» است. وی و گروه تحت امر او، قاچاق مشروبات الکلی را در دهه ۳۰-۱۹۲۰
با استفاده از ضعف دولت فدرال آمریکا، به تجارت پرسود خود تبدیل کرده و
موانع موجود بر سر راه خود را با خشونت و ترور برمیچینند.
چهره شاخص تاریخ مافیای آمریکا در این دوره «لوکی لوسیانو» است. لوسیانو در
۱۹۲۶ به اتهام تقلب در امور مالیاتی دستگیر و زندانی شد. اما سرویس
اطلاعاتی نیروی دریایی آمریکا به او نزدیک شد و در مقابل ایجاد شرایط زندان
مناسبتر برای او، از توان و نفوذ و نیروهای لوسیانو، در کنترل سندیکاهای
کارگری کارکنان بنادر راستای سیاستهای دولت آمریکا، استفاده کرد. در آن
دوران، نفوذ روانی کمونیسم در محیطهای کارگری آمریکا از یک سو و تأثیر
جنبش فاشیستی ایتالیا، بر کارگران ایتالیایی شاغل در بنادر آمریکا، که به
نحو تأثیرگذاری، در قالب اعتراض و اعتصاب، به فلج اقتصادی آمریکا در
واردات و صادرات دریایی نزدیک شده بودند، از سوی دیگر، دولت آمریکا را به
چارهجویی واداشت. مافیای آمریکا، به سرکردگی لوسیانو، نقش مهمی را در این
عرصه ایفا کرد. لوسیانو به مدت بیست سال، از سال ۱۹۲۶ تا ۱۹۴۶ در یک زندان
راحت، دوره محکومیت خود را گذرانده و همکاریهای سیاسی - امنیتی عظیمی با
دستگاههای امنیتی آمریکا انجام داد و عملاً مافیای آمریکا را در خدمت دولت
فدرال درآورد. در ۱۹۴۶ به دلیل این همکاریها، محکومیت او بخشیده شد و از
آمریکا به ایتالیا تبعید گردید. او تا سال ۱۹۶۲ که در ناپل
ایتالیا مرد، شبکه گسترده قاچاق مواد مخدر در ایتالیا و شمال مدیترانه را
اداره میکرد. مهمترین خدمت مافیا در سیاست خارجی به آمریکا، در طول جنگ
دوم جهانی بود. لوسیانو، از زندان، از طریق مأموران سازمان سیا که آن زمان
سازمان OSS نامیده میشد، معاون خود «ویتو ژنووز» را به سیسیل اعزام کرد و
او با همکاری رئیس مافیای سیسیل یعنی «دون کالوژ روسینی» ضمن گردآوری
اطلاعات از نیروهای موسولینی و هیتلر، با جذب تجهیز اعضای مافیا در سیسیل و
ایتالیا، زمینه را برای پیاده شدن نیروهای چترباز و تفنگداران دریایی
آمریکا در سیسیل و ایتالیا مساعد کردند. در ژوئیه ۱۹۴۳ نیروهای آمریکا در سیسیل
پیاده شدند و تانکها و هواپیماهای آمریکایی، کنار ستاره پنج پر نقش بسته
بر روی خود، از حرف انگلیسی «ال» به رنگ سیاه در متن زردرنگ بدنه استفاده
میکردند که از حرف ابتدای نام لوسیانو گرفته شده بود و به مردم سیسیل و
جنوب ایتالیا اطمینان میداد که از همکاری لوسیانو برخور دارند.
مافیای آمریکا در دهه ۱۹۶۰ شرایط داخلی و خارجی ویژهای را میگذراند و
مردم آمریکا از آن بیشتر میشنیدند. برای نمونه در عصر جان اف. کندی رئیس
جمهور مقتول آمریکا در دهه ۱۹۶۰ در مطبوعات، نام مثلث جان اف. کندی، فرانک سیناترا - خواننده و هنرپیشه معروف آمریکایی - وجیانکانا، حول زندی به نام «جودیت ایکسنر» را برملا کردند. جودیت ایکسز رفیقه مشترک کندی، سیناترا و جیانکانا بود. این رابطه به قبل از آغاز ریاست جمهوری کندی برمیگشت. ضلع سوم این مثلث، مسئلهساز شد: جیانکانا.
او که یک گنگستر شیکاگویی بود،
بخشی از مافیا را در آمریکا مدیریت میکرد که شبکه قمارخانهها،
روسپیخانههای کوبا و فلوریدا را با کمک «سانتو ترافیکانت» رئیس
کوزانوسترای کوبا، تحت کنترل خود داشتند. آنها از انقلاب کوبا صدمه دیده
بودند و لذا به همکاری با سازمان سیا برای ترور فیدل کاسترو پرداختند که علیرغم یازده بار اقدام به ترور کاسترو از سوی سیا و مافیای آمریکا به مدیریت جیانکانا، این اقدامات ناموفق بودند.
قضایای مثلث کندی، سیناترا، جیانکانا، حول رفیقه فاسد مشترکی به نام ایکسز، تا پس از ترور کندی ادامه داشت. سیناترا، هنرپیشیه زن - باره و قماربازی بود که به این روابط و مناسبات شهره بود. حتی ثریا همسر شاه ایران پس از طلاق از محمدرضا پهلوی، مدتی رفیقه سیناترا
بود. اما برای افکار عمومی آمریکا، که به ویژه پس از ترور کندی، با او
همنوایی داشت، وجود یک چهره مافیایی مانند جیانکانا، به علامت سؤال بدل شده
بود. پرسش این بود: آیا مافیا و به ویژه جیانکانا، از طریق رفیقه مشترک
خود با کندی، یعنی ایکسز، شخص رئیس جمهور آمریکا را در چنگ خود داشتهاند و
به سیاستهای کشور آمریکا جهت میدادهاند؟ این پرسش هفت سال تحقیق را در
سنای آمریکا در پی داشت و در واسط دسامبر ۱۹۷۵ گزارش آن توسط سناتور چرچ منتشر شد که به «گزارش چرچ» مشهور گردید. سروصدا به ویژه از سوی نیویورک تایمز بالا گرفت و آن زن یعنی ایکسز
که در آن زمان ۴۱ ساله بود مجبور به برگزاری یک کنفرانس مطبوعاتی شد و
روابط پشت پرده خود با کندی و مافیا را برملا کرد. او اذعان کرد که در ۲۶
سالگی از طریق یک دلال محبت یعنی سیناترا به کندی معرفی شده و همان زمان سیناترا
او را در یک مهمانی شبانه در «میامی بیچ» به جیانکانا معرفی کرده است. او
در کنفرانس اذعان نمود که رابطه مشترک او با کندی و جیانکانا، سالها ادامه
داشته است. مردم آمریکا از شنیدن اخبار نفوذ مافیا در هیئت حاکمه آمریکا،
پرسشهای گوناگونی را مطرح است.
در سندیکای جرائم سازمان یافته از دید پلیسها در علوم انتظامی، چهار سطح
وجود دارد. سطح جرائم سازمان یافته نانو آلیاژی یا جرائم خرد. این سطح را
میتوان از گروههای گنگستری خرد انتظار داشت. سطح دوم، سط جرائم سازمان
یافته میکرو آلیاژی است. گروههای تبهکاری در حد شبکههای قاچاق مواد مخدر
در این حوزهاند. سطح سوم، سطح جرائم سازمان یافته ماکرو آلیاژی است. این
سطح نازل مافیاست.
سطح چهارم، سطح جرائم سازمان یافته سوپرآلیاژی است، که این سطح، در واقع
سطح کلان مافیاست. اقدامات مافیا دو سطح جرائم کلان و ابرجرائم را با آلیاژ
بالای قانونگریزی در برمیگیرد. واقعه فساد مالی 3000 میلیاردی اخیر در
ایران در سطح سوم است.
عمق عمل مافیا و شکلگیری جرائم سازمان یافته در هر جامعه، بستگی به عمق و ضریف نفوذ سرمایهگرایی و سرمایهداری در آن جامعه دارد.
* خوب! با مافیا آشنا شدیم و زمینه اجتماعی و تاریخی ساخت فیلم «پدرخوانده»
را دیدیم. تاثیر فیلم «پدرخوانده» بر سیاستها در سراسر جهان، در بیش از
سه دهه گذشته را چگونه میبینید؟ بهتر است بپرسم آیا فیلم «پدرخوانده» در
حوزههای سیاسی - اجتماعی پس از خود، یک فیلم مولف و تاثیرگذار است؟
- دقیقا از دو زاویه میتوان مؤلف بودن سینمای «پدرخوانده» را ارزیابی کرد،
ابتدا در حوزه قدرت و سیاست.مشهور است که صدام حسین، دیکتاتور معدوم
بغداد، بسیار به فیلم «پدرخوانده» علاقه داشته است. لذا الهامبخشی سیاسی
اجتماعی «پدرخوانده» در سراسر جهان حتی امروز، یکی از مظاهر تالیف اجتماعی
آن است. واژه «پدرخوانده» و ایفای نقش شخصیت «دون کورلئونه» با بازی ممتاز
«مارلون براندو»، این کارکتر را به یک شخصیت مولف و الهامبخش تبدیل نمود.
از سوی دیگر، میتوان از زاویه سرمایه اجتماعی Social capital به آن
پرداخت، از دهه 1960 فرسایش سرمایه اجتماعی در کشورهای صنعتی به ویژه در
غرب شدت گرفت، به گونهای که از دهه 1990 به این سو مقوله سرمایه
اجتماعی به مسئله اساسی اجتماعی آمریکا تبدیل شد. معروف است که گروههای
گنگستری و همچنین مافیایی، از بالاترین ضریب سرمایه اجتماعی برخوردارند،
ارزشهای درون گروهی که اعضای مافیا به آن پایبند هستند، همواره مورد رشک
متخصصان تربیتی است، که چرا ارزشهای اجتماعی عمومی اینگونه میان اعضای
جامعه پایبندی ندارند.
شما صحنه مواجهه «رابرت دونیرو» در فیلم مخصصه را با اعضای گروه تبهکاری
خود مقایسه کنید با میزان تقلید و پایبندی نیروهای پلیس تحت امر «آل
پاچینو» و خانوادهاش در همان فیلم، لذا در شرایطی که سرمایه اجتماعی،
گوهر کمیاب نظامهای اجتماعی مدرن است، فیلمی که ارزشهای درونگروهی در
شکل غلیظ آن را نشان میدهد به سرعت به الگوی ارادی که از فقدان آن رنج
میبرند تبدیل میشود. پس فیلم «پدرخوانده» از این دو حیث در سه دهه اخیر
الهامبخش است و نقش آن به عنوان یک فیلم مؤلف و تاثیرگذار باقی خواهد
ماند.
* این تاثیر در سینما چگونه بوده است؟
- پس از «پدرخوانده1»، موج آثار گنگستری و مافیایی در سینما و تلویزیون غرب به حرکت درآمد.
در فرانسه، سیمای کنگستری و مافیایی با آثاری که در آنها بازیگرانی همچون
«آلن دلون» و «لینو ونتور» ایفای نقش میکردند، جایگاه ممتازی یافت. در
سرزمین مافیا، یعنی سیسیل، فیلم معروف صد روز در پالرمو که داستان زندگی و
مرگ یک سرتیپ ژاندارمری ایتالیا در مواجهه با مایای سیسیل است، یکی از
نمونههای شخص این حوزه محسوب میشود. در ایتالیا، «فرانکو نرو» در سلسله
آثاری ایفای نقش کرد که مافیا را در اعماق دستگاه قضایی این کشور ترسیم
میکرد. فیلم «یاکوزا» اشارهای به سیستم مافیای ژاپن بود. سیل فیلمهای
پلیسی در تلویزیون و سینمای جهان نیز خود واکنشی بود به این موج که از
اقبال عمومی به موضوعات مافیایی استفاده کرده و نیروهای ضدمافیا را به
تصویر درمیآورد. نمایش تصفیه حسابهای درونگروهی شبکههای مافیایی، سپس
مواجهه نیروهای قانون با آنها، مدتها در دهه 1970 و 1980 به دلمشغولی
سینماگران تبدیل شد.
اخیرا سریال کرهای «میداس» را که درامی در حوزه بورس است میدیدم.
کرهایها نیز که از وضع اقتصادی آشفته غرب تاثیر گرفتهاند، همچون آمریکا
که آثاری مانند: «والاستریت» (اولیور استون) را عرضه کردهاند.
تشریح عرصه و صحنه را در قالب یک سریال صورت دادهاند. این سریال از دو
فیلم تاثیر گرفته است: نسبت به وقایع بورس و سقوط آن، از فیلم دوگانه
«والاستریت» تاثیر پذیرفته و در حوزه جابهجایی قدرت در خانواده، از فیلم
«پدرخوانده» در سریال «میداس»، دعوا بر سر جانشینی یکی از شش نفر خواهر و
برادر خانواده یکی از اشراف کره، با دپرشان است.
دختر بزرگ، که بورسباز مقتدری است وکیل خانواده را به شام دعوت میکند، از
سرگرمی او میپرسد و او پاسخ میدهد که فیلمهای قدیمی مانند «دکتر
ژیواگو» و «پدرخوانده» را میبیند. دختر بورسباز خوشحال میشود و با هم در
مورد فیلم «پدرخوانده» صحبت میکنند. در تمام سریال، نکات فیلم
«پدرخوانده»، رمز، راز و نقشه راه آنهاست و آنها با جملات کلیدی
«پدرخوانده» با یکدیگر صحبت میکنند. در بخشی از سریال، دختر بورس باز
میگوید: «از صحنهای از فیلم پدرخوانده خوشاش میآید که جانشین «دون
کورلئونه» (مارلون براندو) به عنوان «پدرخوانده»، (آلپاچینوست) که هیچ
ارتباطی با دنیای مافیا ندارد «مایکل کورلئونه» به خاطر لفظ قلم صحبت کردن
با برادرش، میشود جانشین «کورلئونه» با سنگ انتقام، فکر کنم پدر من هم پسر
دوم خودش را کاندیدا کند، اگر من بخواهم «دون کورلئونه» بشوم، یعنی
«پدرخوانده»، فکر میکنی چه میشود؟ این که یک زن جانشین بشود!؟ آیا
میتوانی در این کار به من کمک کنی؟ تو دیالوگ فیلم «پدرخوانده» را در ذهن
پدرم ایجاد کن. جمله میخوام کاری کنم که نتونه قبولاش نکنه. با این کار
منو در ذهن پدر وارد کن.»
از این موارد دیالوگ متعددی در این سریال شنیده میشود. پس تاثیر فیلم
«پدرخوانده» همچنان در سینما و تلویزیون جهان، یک تاثیر جاری است.
سازنده سریال کرهای مطمئن است مخاطب او «پدرخوانده» را میشناسد و لذا بر
اسلوب آن دیالوگنویسی میکند. در واقع، دو دلیل عمده در سینما و
تلویزیون، برای اقبال به «پدرخوانده» در تنظیم خط تعلیق سناریو وجود دارد:
ابتدا، مقوله بحران جانشینی در یک خانواده ثروت،قدرت، دوم، مقوله همان
سرمایه اجتماعی و نمایش پایبندی یا عدم پایبندی به ارزشهای درونگروهی
این دو عنصر، موجب شده است که «پدرخوانده» را برای مخاطب امروزی همچنان
مورد توجه ساخته است. البته بازیهای ممتاز، سناریوی محکم و کارگردانی آن
نیز عامل مهمی محسوب میشوند، اما نظر من بیشتر ناظر به محتوی و مضمون است
والا عنوان آن یعنی «پدرخوانده» و موسیقی آن هر یک به تنهایی بالاترین
قابلیتهای هنری - رسانهای هستند.
* شما «پدرخوانده» را به لحاظ سیاسی یک فیلم درون سیستمی میبینید، یا در برابر سیستم؟
- اگر منظور شما از سیستم، ناظم آمریکاست، این فیلم نمایش مناسبات و روابط
یک خانواده، به مثابه چهرههای مینیاتوری از نظام کاپیتالیستی و روابط
درونی اجزاء آن است. «پدرخوانده» ابتدای دهه 1970 با پدرخوانده 2011
میداس در تلویزیون کره یک وجه مشترک ذاتی دارند: ترسیم مناسبات درونی جامعه
کاپیتالیستی که در آن مالکیت خصوصی مطرح است و وارثان برای جانشینی در
دستیابی به این مالکیت، به یکدیگر چنگ و دندان نشان داده و توطئه میچینند.
تا سرمایهداری هست، فیلم «پدرخوانده» به عنوان یک اثر کلاسیک و یک
مانیفست ایدئولوژی کاپیتالیسم، زنده است. لذا وجوه اخلاق کاتولیکی و
اسطورههای لاتینی فیلم «پدرخوانده» ما را گول نزند. این دکترین اخلاق
مافیایی که دوستت را نزدیک و دشمنات را نزدیکتر نگهدار، از فلسفه عدم
اعتماد به عنوان اصل اساسی مافیا تبعیت میکند. این اصل، جزء لاینفک سیستم
سرمایهگرایی است و از «پدرخوانده» اثری درونسیستمی ساخته است نه اثری
علیه سیستم.