دکتر حسن عباسی Dr Hasan Abbasi .ir

کاملترین سایت برای شناخت استراتژیست بزرگ جناب دکتر حسن عباسی / دانلود صوتی تصویری DrHasanAbbasi.ir

دکتر حسن عباسی Dr Hasan Abbasi .ir

کاملترین سایت برای شناخت استراتژیست بزرگ جناب دکتر حسن عباسی / دانلود صوتی تصویری DrHasanAbbasi.ir

خلاء اقتدار در پاکستان

بی‌نظیر بوتو در یک عملیات چریکی هدف تیراندازی و سپس انفجار انتحاری واقع گردید و کشته شد. این خبر در این هفته، در رأس اخبار مهم‌ترین شبکه‌های خبری جهان قرار گرفت.

بی‌نظیر بوتو در یک عملیات چریکی هدف تیراندازی و سپس انفجار انتحاری واقع گردید و کشته شد. این خبر در این هفته، در رأس اخبار مهم‌ترین شبکه‌های خبری جهان قرار گرفت.

بی‌نظیر بوتو در یک عملیات چریکی هدف تیراندازی و سپس انفجار انتحاری واقع گردید و کشته شد. این خبر در این هفته، در رأس اخبار مهم‌ترین شبکه‌های خبری جهان قرار گرفت.
با شروع دور جدید بحران سیاست داخلی در کشور پاکستان، بوتو از تبعید به پاکستان بازگشت و توانست در مدت کوتاهی از دو مرحله‌ی تعرض جان سالم بدر برد، اما در سومین حمله بود که او و بیش از بیست تن از حامیانش جان دادند.
همواره از مفهوم وکیوم و خلاء قدرت یاد می‌شود اما از مفهوم خلاء اقتدار غفلت شده است.
تکانه‌های واقعی مرگ بی‌نظیر بوتو به عنوان رهبر حزب مخالف دولت پاکستان، در عملیات انفجار انتحاری، این کشور را با بحران مضاعفی روبرو ساخته است. زمینه‌های تأثیر عمیق این واقعه بر عرصه‌ی سیاسی پاکستان از دو حالت خارج نیست:
1- اینکه بی‌نظیر بوتو آنقدر شخصیت عمیق و تأثیر گذاری داشت که کشته شدن او عرصه‌ی سیاسی پاکستان را دچار تلاطم نمود.
2- و یا اینکه عرصه‌ی سیاسی پاکستان آنقدر ضعیف و شکننده است که با کشته شدن رهبر یکی از احزاب آن کشور، به سادگی بحران مضاف سراسر آن سرزمین را در بر می‌گیرد.
در اینکه بی‌نظیر بوتو به عنوان نخست وزیر اسبق پاکستان و رهبر مخالف دولت پرویز مشرف، شخصیتی تأثیر گذار در عرصه‌ی سیاسی این کشور محسوب می‌شد تردیدی نیست، اما واقعیت این است که پاکستان با پدیده‌ی وحشتناک «خلاء اقتدار» روبروست؛ یعنی معضلی که در اثر آن، کشوری چون پاکستان با یک واقعه‌ی قتل سیاسی، به سادگی تا آستانه‌ی جنگ داخلی پیش می‌رود.
الف- اصل تفکیک قوا، بستر اقتدار سیاسی یک جامعه خوانده شده است، اما پاکستان با وجود تجربه‌ی طولانی بهره‌گیری از تفکیک قوا، همچنان از خلاء اقتدار رنج می‌برد: وجود پارلمان، قوه مجریه و دستگاه قضایی مستقل، نتوانسته است اقتدار سیاسی را در این کشور نهادینه کند.
ب- مطبوعات و رسانه‌ها را رکن چهارم دموکراسی خوانده‌اند؛ اما با وجود مطبوعات و رسانه‌های آزاد پاکستان، اقتدار سیاسی در این کشور گوهری نایاب است.
پ- دستیابی به تکنولوژی پیشرفته مانند دانش هسته‌ای را زمینه‌ی اقتدار سیاسی می‌شناسند. اما کشور اتمی پاکستان که حتی دارای بمب اتمی و موشک‌های بالستیک و ... است، در اقتدار سیاسی با ضعیف‌ترین کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین مقایسه می‌شود. چرا بمب اتم نیز نتوانسته است برای پاکستان اقتدار سیاسی به ارمغان آورد؟!
ت- تحلیل‌گران برای مشکلات کشور کوچک و فقیری چون زیمباوه در آفریقا، یک دارو تجویز می‌کنند: از قدرت‌های جهانی به ویژه انگلیس و آمریکا دلجویی کند و سلطه‌ی آنها را بپذیرد. می‌گویند: چرا زیمباوه پس از یک قرن استثمار توسط انگلیس، اکنون جهان آنگلوساکسن را از خود رنجانده؟ دوای دردهای این کشور عقب نگهداشته شده، در ایجاد رابطه‌ی ارباب و برده با غرب آنگلوساکسن است.
اما پاکستان چه؟! این کشور که با آمریکا، انگلیس و ... دارای روابط استراتژیک است، و در پشت پرده، حتی با اسرائیل نیز ارتباط دارد، اما چرا این روابط خارجی نیز نتوانسته است اقتدار سیاسی را برای این کشور پدید آورد؟!
ث- دموکراسی به ویژه لیبرال دموکراسی را مدل برتر کسب مشارکت سیاسی و در نتیجه مقبولیت سیاسی و لاجرم اقتدار سیاسی می‌دانند. پاکستان در چهار دهه‌ی گذشته همواره با قواعد دموکراسی لیبرال در صدد کسب مقبولیت و مطلوبیت سیاسی بوده است. اما دموکراسی موجود در پاکستان یک همزاد دارد: ژنرال ضیاء الحق و ژنرال پرویز مشرف با کودتا قدرت را به دست گرفته و سپس با رفراندوم به آن رنگ دموکراتیک زدند. اما لیبرال دموکراسی نیز به پاکستان اقتدار سیاسی نبخشید.
پاکستان وکیوم قدرت ندارد بلکه با وکیوم اقتدار مواجه است: قدرت اتمی، قدرت روابط خارجی، قدرت دموکراسی، قدرت رسانه‌های آزاد، و ... در پاکستان وجود دارد، پس خلاء قدرت موضوعیت ندارد.
اما چگونه یک کشور اسلامی با قریب به 150 میلیون جمعیت، به چنین وضعیت اسفباری دچار شده است؟! پرسش را باید به گونه‌ای دیگر مطرح کرد، پرسشی که در مورد بخش عمده‌ی کشورهای اسلامی موضوعیت دارد: خلاء اقتدار پاکستان را چگونه می‌توان پر کرد؟!
پاسخ ساده و حیرت برانگیز است: پاکستان فاقد رهبر سیاسی مقتدر است و از آن مهم‌تر اینکه از تربیت رهبران سیاسی مقتدر و مستقل از بیگانه عاجز است. چنین جامعه و کشوری، هرقدر مؤلفه‌های قدرت خود را عمق بخشد، هرگز قادر نخواهد بود خلاء اقتدار خود را پر نماید، زیرا مؤلفه‌های اقتدار از مؤلفه‌های قدرت متفاوتند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد